رزهای زمستان
نویسنده:
کریستیان سین یول
مترجم:
فروغ طاعتی
امتیاز دهید
✔️ برشی از کتاب:
پسرک دیگر شکی نداشت؛ فهمیده بود به "آنجا"ست که باید برود. دور از این دیوارهای خاکستری که در بین آنها مردم به هم نگاه می کردند بدون آنکه یکدیگر را ببینند. دور از این ساختمانهایی که هرگز نور روز را به خود نمی دیدند. اماکن وحشتناکی که در آنها یک پزشک ناشناس می توانست به شما بگوید که خواهید مرد، بدون آنکه حرکت دنیا متوقف شود و یا کسی در کنارتان بتواند خلافش را عنوان کند حتی مادرتان.
"آنجا" جای دیگری بود. سرزمینی دوردست، دور از شهر، دور از ساختمانهای بلند. "ژوزای لوروا" برجهای بلندی با نمای کثیف و پنجره هایی که به طرف مسیر قطارهایی باز میشد که انسان میل داشت سوارشان شود ولی هرگز نمی ایستادند. سباستین خیلی دلش می خواست ولی مادرش چه میشد؟! یک زن تنها چون شوهرش با زن دیگری رفته بود...
بیشتر
پسرک دیگر شکی نداشت؛ فهمیده بود به "آنجا"ست که باید برود. دور از این دیوارهای خاکستری که در بین آنها مردم به هم نگاه می کردند بدون آنکه یکدیگر را ببینند. دور از این ساختمانهایی که هرگز نور روز را به خود نمی دیدند. اماکن وحشتناکی که در آنها یک پزشک ناشناس می توانست به شما بگوید که خواهید مرد، بدون آنکه حرکت دنیا متوقف شود و یا کسی در کنارتان بتواند خلافش را عنوان کند حتی مادرتان.
"آنجا" جای دیگری بود. سرزمینی دوردست، دور از شهر، دور از ساختمانهای بلند. "ژوزای لوروا" برجهای بلندی با نمای کثیف و پنجره هایی که به طرف مسیر قطارهایی باز میشد که انسان میل داشت سوارشان شود ولی هرگز نمی ایستادند. سباستین خیلی دلش می خواست ولی مادرش چه میشد؟! یک زن تنها چون شوهرش با زن دیگری رفته بود...
دیدگاههای کتاب الکترونیکی رزهای زمستان